زدودیده خون فشانم زغمت شب جدایی...
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی به کدام مذهب این این به کدام ملت است این؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد
|
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی؟
سلام عزیز دل، الهی آبادشی چقدر خوش سلیقه اید همه اشعار عالی است
از انتخاب های خوبتان از میان اشعار لذت بردم. شاد باشید